شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
لالۀ وَحيَم که پيغمبر شکفت ازبوی منقامتـش خـمبود پيشقـامتدلجـوی من پای تا سرمحو ديدارخدا میشد رسولمیگشود ازشوق تا چشمخدا بين سوی من
روح مابين دو پهلو چون مرا فرموده بودخصمدينبشکستازضربلگد پهلویمن دستمنبوسيدپيغمبرکه اين دستخداستقنفـذ ازآنبست بازوبـند بر بازوی من بسکه گرد غم زهرجانب به رخسارم نشستشد سفـيـدآخر درايام جـواني موی من جزبه مهدي روي سيلي خورده نگشايم به کسمنـتـقـمبايد بـبـيـند گـشته نيلي رویمن بشکند دستش،سيه گردد به محشرصورتشآنکهسيليزد مرا درپيش چشم شوی من میشود ميثم لواي سلطنت کوبي به عرشتـاکـه هـسـتي از درگــدای کــویمـن